من مست و تو دیوانه مارا که برد خانه؟
صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه
در شهر یکی کس را هشیار نمی بینم
هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه
هر گوشه یکی مستی دستی زده بر دستی
وان ساقی سرمستی با ساغر شاهانه
ای لولی بربط زن تو مست تری یا من
ای پیش تو چو مستی افسون من افسانه
از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد
در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه
چون کشتی بی لنگر کژ میشد و مژ میشد
وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه
گفتم که رفیقی کن با من که منت خویشم
گفتا که بنشناسم من خویش ز بیگانه
گفتم : ز کجایی تو؟ تسخر زد و گفت ای جان
نیمیم ز ترکستان نیمیم ز فرغانه
نیمیم ز آب و گل نیمیم ز جان و دل
نیمیم لب دریا نیمی همه دردانه
من بی دل و دستارم در خانه خمارم من
یک سینه سخن دارم هین شرح دهم یا نه
تو وقف خراباتی دخلت می و خرجت می
زین وقف به هوشیاران مسپار یکی دانه
من خیلی با این شعرها حال می کنم!
باره کلا
سلام!
الآن کمتر از ده دیقه از سال ۹۰ گذشته که من
میخوام این سالو بت تبریک بگم!
ایشالا که سال خوبی داشته باشی!
حاجی من امسال لحظۀ تحویل سال پیش خدا بودم!
الآن حس خوبی دارم!
فکر می کنم خیلی بهتر از کنار "آدما" بودنه...!
پیش خدا همه چیز یه رنگه!!!
ولی آدما حتی خندیدنشون هم دروغه!
همه چیزشون دروغه!
حاجی باز هم دلم...
ولش کن...! بیخیال! عیدت مبارک!