شنیده ای صد بار،
صدای دریا را .
***
سپرده ای بسیار،
به سبزه زارش، پروانه تماشا را .
نخوانده ای - شاید -
درین کتاب پریشان، حکایت ما را :
همیشه، در آغاز،
چو موج تازه نفس، پر خروش، در پرواز،
سرود شوق به لب، گرم مستی و آواز ...
***
سحر به بوسه خورشید شعله ور گشتن !
شب، از جدائی مهر
به سوی ماه دویدن، فریب خوردن، باز،
دوباره برگشتن !
فرو نشستن ، برخاستن، در افتادن
دوباره جوشیدن
دوباره کوشیدن
تن از کشاکش گرداب ها به در بردن ،
هزار مرتبه با سر به سنگ غلتیدن،
همه تلاش برای رسیدن، آسودن،
رسیدنی که دهد دست،
بعد فرسودن !
همیشه در پایان،
به خود فرو رفتن. در عمق خویش. پاک شدن !
در آن صدف، که تو « جان » خواندی اش ، گهر گشتن !
***
نه گوهری، که شود زیوری زلیخا را !
دلی به گونه خورشید، گرم، روشن، پاک
که جاودانه کند غرق نور دنیا را ...
***
اگر هنوز به این بیکران نپیوستی
ز دست وامگذاری امید فردا را!
*****
فریدون مشیری
باده در جوشش گدای جوش ماست
چرخ در گـــردش اسیر هوش ماست
بــاده از مـا مست شد، نی ما از او
قالب از مـا هست شد، نی ما از او
سلام... یادی از ما نمی کنی مهندس؟
فکر نمیکنی دلمون برات تنگ می شه؟
عیدت مبارک!
سلام... چطوری شیخ؟ نمی دونم هنوزم میای نظرا رو
میخونی یا دیگه نمیای... به هر حال ما نظرمونو می ذاریم
امشب نشستم کلی از نظرای قدیمی رو خوندم...
باحال بود... هم بعضی جاها خندیدم
هم بعضی جاها گفتم چقدر بچه بودم اون موقع
خلاصه اینکه اون روزا گذشته و... مظمئناً هممون کلی تغییر کردیم!
خیلی چیزا دیگه نیست... اما چیزی که هست "یاد" دوستانه،
که هیچ وقت از این یاد ما نمیره
هرچند شما اون آخرا فکر می کردید که دوستی من دلیل داره و
به خاطر چیزای دیگه اس... اما من امشب اومدم بگم که
من مثل بقیۀ آدما نیستم...
برای دوستی دنبال بهونه و دلیل نمی گشتم و نمی گردم!
ما هرجا که باشیم، توی این دنیای بزرگ، به یادت هستیم
و با اینکه آدم توی این دنیا وقت نمی کنه به خودشم فکر کنه،
هر از چند گاهی به خاطرات دوستان قدیمی یه سری می زنیم
امیدوارم همیشه موفق و خوشبخت باشی