اندر احوالات شیخ پوریا

شرحی بر اوقات و افعال شیخ پوریا سامورایی!

اندر احوالات شیخ پوریا

شرحی بر اوقات و افعال شیخ پوریا سامورایی!

مست و محتسب

صحبت به هم رسیدن محتسب و مست است.و چه زیبا به تصویر کشیده می شود وقتی این دو در حضور شاعرانی توانا به هم می رسند با هم می خوانیم محتسب و مست پروین اعتصامی و مولانا را :

پروین اعتصامی :

 محتسب مستــی بـــه ره دیــــد و گـریبـــــانش گــــرفت

مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست

گفت مستــی زان سبب افتـــــان و خیـــــزان مــی روی

گفت جـــــــرم راه رفتـــــــن نیست ره همــــــوار نیست

گفت می بایــــــد تــــــو را تــا خـــــانه قــــــاضی بـــــرم

گفت رو صبـــح آی قـــــاضی نیمـــه شب بیـــدار نیست

گفت نزدیک است والی را سرای آنجا شویم

گفت والی از کجا در خانه خمار نیست

گفت تــا داروغــــــه را گـــوئــــیم در مـسجــد بــــــخواب

گفت مسجـــد خــــوابـــــگاه مـــــردم بـــــدکــــار نیست

گفت دینــــاری بـــــده پنهــــــان و خــــــود را وا رهـــــان

گفت کـــــار شــــــرع کـــــار درهــــــم و دینــــــار نیست

گفت آنقـــــدر مستــی زهــــی از ســر بــر افتادت کلاه

گفت در ســــر عقــــل بایــــد بــــی کلاهی عـار نیست

گفت بایــــــد حــــد زننــد هشیـــــــار مـــــردم مست را

گفت هشیــاری بیــــار اینجـــا کسـی هوشیــار نیست

مولانا

محتسب در نیم شب جایی رسید            در بن دیوار مردی خفته دید گفت:هی مستی چه خور دستی؟بگو       گفت:ازین خوردم که هست اندر سبو

گفت:آخر در سبو وا گو که چیست؟       گفت:از آنکه خورده ام گفت:این خفیست

گفت:آنچه خورده یی آن چیست آن؟       گفت:آنکه در سبو مخفی است آن

دور می شد این سوال این جواب          ماند چون خر محتسب اندر خلاب

گفت او را محتسب:هین آه کن             مست هو هو کرد هنگام سخن

 گفت:گفتم آه کن هو می کنی              گفت:من شاد تو از غم میتنی

آه از درد و غم و بی دادی است        هوی هوی می خواران از شادی است

محتسب  گفت:این ندانم خیز خیز        معرفت متراش و بگذار این ستیز

گفت:رو تو از کجا من از کجا؟         گفت:مستی خیز تا زندان بیا

گفت مست:ای محتسب بگذار و رو    از برهنه کی توان بردن گرو؟

گر مرا خود قوت رفتن بدی             خانه خود رفتمی وین کی شدی؟

من اگر با عقل و با امکانمی           همچو شیخان بر سر دکانمی

تو

هرکه گدای در مشکوی توست             پادشاست

شه که به همسایگی کوی توست        چون گداست

باغ جهان موسم اردیبهشت                 یا بهشت

گر نه ثناخوان گل روی توست               بی صفاست

نرگس گلزار جنان هر که گفت              یا شنفت

این که چو چشمان بی آهوی توست   بی حیاست

سرو شنیدم که قد آراسته                 خاسته

مدعی قامت دلجوی توست               بد اداست

رحم کن ای دیده رخ زرد من               درد من

گرنه امیدیش به داروی توست          بی دواست 

                                                                                مهی اخوان ثالث 

 

دوستان منتظر آپ های بعدی باشید!! 

the king is returned!!!!!!

باران۲

بیا باران
زمین جای قشنگی نیست من از جنس زمینم خوب میدانم
سیاهی ها همه پوشیده این جا را
دورویی جای یکرنگی ، وفا ، مهربانی ها، صداقت گرچه اندک اما
سیاهی ها سیاهی ها.... بیداد میکند اینجا
از ازل این گونه بودست، خوب میدانم ...
بیا بشور این سیاهی را
نفس تنگ است
بیاور نور را با خود.....
بیا باران

باران

نیا باران زمین جای قشنگی نیست من از جنش زمینم خوب میدانم 

که گل در عقد زنبور است و اما یک طرف سودای بلبل  

یک طرف خال لب پروانه را هم دوست می دارد 

من از جنس زمینم خوب می دانم اینجا جمعه بازار است 

و دیدم عشق را در بسته های زرد و کوچک هدیه می دادند 

در اینجا قدر نشناسند مردم....... 

 

نیا باران.

زندگی

زندگی یک بازی درد آور است       زندگی یک اول بی اخر است

زندگی کردیم و اما باختیم            کاخ خود را روی دریا ساختیم

لمس باید کرد این اندوه را             با کمر باید کشید این کوه را

زندگی را با همین غمها خوشست    با همین بیش و همین کم ها خوش است

باختیم و هیچ شاکی نیستیم           بر زمین خوردیم و خاکی نیستیم!! 

چشم هایت


چشمهایت به من آموخت قسم خوردن را            بعد عاشق شدن و پای قسم مردن را
چشمهایت به من آموخت دوتا مایه ناز                 دلبری کردن و دل دادن و دل بردن را
به من آموخت نگاهت پریشانی را                       به تو دادن و دل دادن و ... نشمردن را
در تو پیدا کردم فلسفه هستی را                      درک کردم با تو شادی و غم خوردن را
چشم هایت دو ستم پیشه به من فرمودند         غیر تو از همه دل بردن و نسپردن را

                                                                                                                                            

                                                                                                                                   سعید

عجیبه؟؟؟!!!۲

پست قبلی رو می خواستم درد دل کنم اما دیدم فایده نداره!!

این بود که خالی گذاشتمش!!!

بعضی وقتا سکوت بهتر از هر جمله و کلمه ای حال ادمو بیان می کنه!!!!!

داستان ولنتاین

پسر : ضعیفه! دلمون برات تنگ شده بود... اومدیم زیارتت کنیم!

دختر : تو باز دوباره گفتی ضعیفه؟؟؟

پسر : خوب... «منزل» بگم چطوره !؟

دختر : واااای... از دست تو !!!

پ: باشه... باشه... ببخشید «ویکتوریا» خوبه ؟

د: اه... اصلا باهات قهرم.

پ: باشه بابا... تو «عزیز منی»، خوب شد؟... آَشتی؟

د: آشتی، راستی...  گفتی دلت چی شده بود؟

پ: دلم ...!؟  آها یه کم می پیچه...! از دیشب تا حالا .

د: ... واقعا که...!!!

پ: خوب چیه... نمیگم... مریضم اصلا... خوبه!؟

د: لوووووووس...

پ: ای بابا... ضعیفه! این نوبه اگه قهر کنی، دیگه نازکش نداری ها !

د: بازم گفتی این کلمه رو...!؟؟؟

پ: خوب تقصیر خودته...! میدونی که من اونایی رو که دوست دارم اذیت می کنم... هی نقطه ضعف میدی دست من!

د: من از دست تو چی کار کنم...

پ: شکر خدا...! ، دلم هم پیچ میخورد چون تو تب و تاب ملاقات تو بود...؛ لیلی قرن بیست و یکم من!!!

د: چه دل قشنگی داری تو... چقدر به سادگی دلت حسودیم می شه.

پ: صفای وجودت خانوم .

د: می دونی! دلم تنگه... برای پیاده روی هامون... برای سرک کشیدن توی مغازه های کتاب فروشی و ورق زدن کتابها... برای بوی کاغذ نو... برای شونه به شونه ات راه رفتن و دیدن نگاه حسرت بار بقیه... آخه هیچ زنی، که مردی مثل مرد من نداره!

پ: می دونم... میدونم... دل منم تنگه... برای دیدن آسمون تو چشمای تو، برای بستنیهای شاتوتی که با هم می خوردیم... برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم و من مردش بودم...!

د: یادته همیشه به من میگفتی «خاتون»؟

پ: آره... یادمه، آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی!

د: ولی من که بور بودم!!!؟

پ: باشه... ، فرقی نمی کنه.

د: آخ چه روزهایی بودن... ، چقدر دلم هوای دستای مردونه ات رو کرده... وقتی توی دستام گره می خوردن... مجنون من.

پ: ...

د: چت شد؟ چرا چیزی نمی گی ؟

پ: ......

د: نگاه کن ببینم...! منو نگاه کن...

پ: .........

د: الهی من بمیرم...، چشمات چرا نمناک شده... فدای تو بشم...

پ: خدا ن... (گریه)

د: چرا گریه می کنی...؟؟؟

پ: چرا نکنم...؟!  ها!!!؟

د: گریه نکن... من دوست ندارم مرد من گریه کنه... جلوی این همه آدم... بخند دیگه...، بخند... زود باش بخند.

پ: وقتی دستاتو کم دارم چه جوری بخندم... کی اشکامو کنار بزنه که گریه نکنم ؟

د: بخند... وگرنه منم گریه می کنما .

پ: باشه... باشه... تسلیم. گریه نمی کنم... ولی نمی تونم بخندم .

د: آفرین ، حالا بگو برام کادوی ولنتاین  چی خریدی؟

پ : تو که می دونی... من از این لوس بازی ها خوشم نمیاد...  ولی امسال برات کادوی خوب آوردم.

د:چی...؟ زود باش بگو دیگه... آب از لب و لوچه ام آویزون شد.

پ: ...

د: باز دوباره ساکت شدی...!؟؟؟

پ: برات... کادددووو...(هق هق گریه)... برایت یک دسته گل گلایل!،

یک شیشه گلاب! 

و یک بغض طولانی آوردم...!

تک عروس گورستان!

پنج شنبه هادیگر بدون تو خیابونها صفایی ندارد...!

اینجا کنار خانه ی ابدیتت می نشینم و فاتحه می خوانم.
نه... اشک و فاتحه
نه... اشک و دلتنگی و فاتحه
نه... اشک و دلتنگی و فاتحه... و مرور خاطرات نه چندان دور...

امان... خاتون من!!!تو خیلی وقته که...

آرام بخواب بانوی کوچ کرده ی من....

دیگر نگران قرصهای نخورده ام... لباس اتو نکشیده ام و صورت پف کرده از بیخوابیم نباش...!

نگران خیره شدن مردم به اشکهای من هم نباش...!

بعد از تو دیگر مرد نیستم اگر بخندم...!

         

                      * * *

اما... تو آرام بخواب... 

50 عادت انسان های موفق

50 عادت انسان های موفق!

تمرین کنید تا موفق شید!

1.    آنها فرصت هایی را می بینند که یگران نمی بینند.

2.    در حالی که آنها ار یک مشکل دری می گیرند, دیگران آن را فقط یک مشکل می بینند.

3.    آنها راه حل های متمرکز دارند.

4.    آنه با هوشیاری و هدفمند به موفقیت می رسند.درحالی که دیگران آرزو می کنند موفقیت آنها را پیدا کند.

5.    آنها هم مثل بقیه می ترسند اما محدود نمی شوند.

6.    آنها سوالات درستی می پرسند;  سوالاتی که برای آنها طرز تفکر مولد,خلاق و مثبت ایجاد می کند.

7.    آنها به ندرت شکایت می کنند(تلف ردن انرژی) همه شکایت ها انسان را در وضعیت منفی و منفعل قرار می دهد.

8.    آنها تقصیر را به گردن دیگران نمی اندازند و مسئولیت تمام کارها و پیامدهایشان را به عهده می گیرند.

9.    آنها لزومآ مستعدتر از بقیه نیستند, اما همیشه راهی را برای استفاده حداکثری از توانایی هایشان پیدا میکنند.

10.           پرمشغله,خلاق و مولد هستند. در حالی که بیشتر مردم فقط برنامه ریزی می کدنند تا کارها خودشان درست شوند.

11.           اهمیت جزئی از یک تیم بودن را میدانند. آنها روابط برد-برد تشکیل می دهند.

12.           آنها افراد جاه طلبی هستند. آنها هیجان می خواهند و بهترین نوع زندگی را انتخاب می کنند.

13.           آنها به طور مشخص و قطعی می دانند که برای زندگیشان چه می خواهند.

14.           آنها بیشتر خلاقیت به خرج می دهند تا تقلید کنند.

15.           آنها اهل تعلل و امروز و فردا کردن نیستند و برای رسیدن به یک زمان درست وقت را هدر نمی دهند.

16.           آنها در تمام زندگی در حال یادگیری اند. چه به شکل رسمی چه به شکل غیر رسمی چه با به دست آوردن تجربه.

17.           آنها افراد خوشبینی هستند و توانایی پیدا کردن خوبی را دارند.

18.           آنها دقیقآ کاری را که باید انجام دهند,انجام می دهند  , بی توجه به اینکه امروز چه حالی دارند.

19.           آنها اهل ریسک حساب شده هستند. ریسک های مالی عاطفی شغلی روحی.

20.           آنها با مشکلات و چالش ها سریع کنار می آیند. آنها با مشکلات روبه رو میشوند واز آنها باری پیشرفت خودشان استفاده می کنند.

21.           آنها به سرنوشت قسمت شانس و بخت اعتقاد ندارند و برای ساختن آینده خودشان منتظر چنین چیزهایی نیستند.

22.           بسیاری از مردم منفعل هستند اما آنها فعال هستند. آنها کارها را پیش از آنکه مجبور شوند انجام می دهند.

23.           آنها به شکل موثر تری احساساتشان را کنترل میکنند و اسیر احساساتشان نیستند.

24.           آنها خون گرم هستند و روابط عمومی خموبی دارند.

25.           آنها برای زندگیشان برنامه دارند و در جهت تحقق این برنامه کاملآ با طرح و برنامه کار می کنند.

26.           تمایل آنها برای متفاوت بودن باعث می شود که عمومآ کارهایی را انجام دهند که اکثریت انجام نمی دهند.

27.           افراد موفق اهمیت و ارزش کار کردن در شرایط سخت را می دانند.

28.           آنها افرادی منطقی هستند.

29.           در زندگیشان تعادل دارند. با اینکه ممکن است از نظر مالی موفق باشند , می دانند که پول و موفقیت قابل تعویض نیست. آنها می دانند که افرادی که از نظر مالی موفق هستند, به طور کلی موفق نیستند. متاسفانه ما در جامعه ای زندگی می کنیم که به ما یاد می دهد پول مساوی است با موفقیت.

30.           آنها اهمیت نظم و انضباط را می دانند. انها قوی هستند, دوست دارند به راه هایی بروند که کمتر کسی رفته است.

31.           آنها افراد منعطفی هستند هنگامی که همه انرژیشان تمام شده, هنوز با انرژی هستند.

32.           آنها گشاده دست و مهربان هستند. از کمک کردن به موفقیت دیگران خوشحال می شوند.

33.           آنها فروتن هستند و از پذیرفتن اشتباهات خوشحال می شوند و عذر خواهی می کنند. آنها در کارشان اعتماد به نفس دارند اما مغرور نیستند. از یاد گرفتن از دیگران لذت می برند.

34.           آنها به روز هستند و تغییرات را می پذیرند؛در حالی که اکثریت به دنبال آسایش و عادت هستند.

35.           آنها مراقب شرایط فیزیکی خود هستند؛البته نه اینکه تمام فکر آنها را مشغول کند.آنها ارزش این را که از لحاظ جسمی در وضعیت خوبی باشند می دانند. آنها نگران سلامتی خود هستند.

36.           آنها یک انرژی عظیم دارند، به سختی کار می کنند و تنبلی نمی کنند.

37.           ارزش ها ملاک های اصلی خود را شناخته اند و تمام تلاش خود را می کنند تا به چیزی دست یابند که بازتاب دهنده آن ارزش ها باشد.

38.           آنها منتظر واکنش وتاثیر کارشان هستند.

39.           برای افراد افسرده و بی حوصله وقت نمی گذارند.

40.           برای چیزهایی که روی آنها کنترل ندارند، وقت و انرژی نمی گذارند.

41.           دوست دارند خلاف جریان آب شنا کنند تا کاری نمی کنند، انجام دهند. آنها منتظر تایید و رضایت دیگران از کارشان نیستند.

42.           بیشتر با مجموعه خودشان راحتتر هستند تا دیگران.

43.           استاندارد های بالایی برای خود قرار می دهند و محصولات بهتر تولید می کنند.

44.           ناکامی هایشان را توجیه نمی کنند و دنبال راهی برای موفقیت با وجود این مشکلات هستند.

45.           آنها گاهی به خود استراحت می دهند و می دانند چگونه استراحت کنند و از زندگیشان لذت ببرند.

46.           کار آنها تمام زندگیشان نیست، تنها شغل آنهاست، نه بیشتر.

47.           بیشتر به اثر بخشی کار توجه دارند تا سهولت آن. آنها به دنبال کارهایی هستند که بهترین نتیجه را به همراه آورد ولو در زمان طولانی.

48.           آنها کاری را که شروع می کنند به پایان می رسانند. در حالی کهبیشتر مردم کارهایی را آغاز می کنند که هرگز به پایان نمی رسانند.

49.           آنها افرادی چند بعدی هستند و به تمام جنبه های روح و جسم خود توجه می کنند.

50.           هر چیزی که برایشان ترغیب کننده باشد را امتحان می کنند. انها حرف نمی زنند، عمل می کنند.

                                                    دزدیده شده از مجله همشهری جوان

دلم درد گرفت از این روزگار!!!!

سلام 

۲روزه حالم بد گرفتس. 

نمی دونم فهمیدین یا نه اما پدر یکی از رفیقای قدیم ما مرد!!!!! 

به همین راحتیییی!!!!!! 

سکته کرد و بعد مرد!!!!!!!!!!!! 

موندم تو رسم این زمونه که چرا؟؟؟؟؟؟؟ 

واقعآ چرا؟؟؟ 

خدااااااااااااااا 

واقعآ تو عادلی؟؟؟؟ 

این عدالته که کسی تو این سن پرپر شه؟؟؟ 

خونوادش چی؟؟؟؟ بعد اوون می خوان چی کار کنن؟؟؟؟؟؟ 

فرشاد باید یه شبه مرد شه؟؟؟؟؟؟
نه من این عدالتو قبول ندارم!!!!! 

ولمون کردی به حال خودمون تو این بدبختی که داریم توش دستو پا میزنیم!!!!! 

اصلآ ولش کن!!!! 

فرشاد! داداش نمیدونم اینو می خونی یا نه اما بدون کسی اشکه مردو نمیبینه ها!!! 

چشه مامانو داداشت الان دگه به تو بستست!!! 

مرد خونه تویی!!!! 

حتی نمیتونم تصور کنم چه قدر سخته اما تو کوه باش. 

 

از همین جا تسلیت میگم به تمام بچه های رشد چون این غم غم ما هم هست. 

و همچنین به خانواده احمدی هم تسلیت میگم. 

انشا الله دیگه غم نبینن!!!!

لیست خرید

پوتین برای سربازان جدید 

 

نان 

 

نفت یه پیت 

 

اسلحه به تعداد کافی 

  

 اتاق بازجویی نم کشیده

 

 

 دست بند ده عدد

 

پول برق را باید بدهیم پول اب را جدا 

   

پول گاز را باید بدهیم 

دوبله پارک نکنیم!!  

 

و دیگر هیچ!!!!!!

 

I do it for you

سلام 

یه اهنگ خاطره انگیز از برایان ادامز میزارم. 

این اهنگ sound track  فیلم رابین هود بابازی کوین کاستنر ه!!!! 

خیلی خیلی خیلی قشنگه!!! 

save target az..... 

I do it for you

دل من

دل من کودک ابلهی ست که می خواهد و صدبار;

تا نگیرد پای می کوبد و اشک می فشاند.

این همچو داغ عمیق غربتی ست در میان وطنم که بر دل من کوفته اند

و تا جهان باقی ست خواهد بود.

در آیینه می بینم رشد کرده امگرچه دلم می خواهد و هزار بار....

کاش می شد جایی در کنار چشمه ای رهایش کنم دور,

تا برود و جهان نیز به یکباره از من فرو ریزد.

تیری بر دو نشان ونیز اندوهی دو چندان.

خیال آرام شدن بر من آسان نیست;آنگونه که نفسی نرم به سینه

فرو برم و آسوده سر بر بالشی بنهم که

می دانم خواب,حجمش را درون خنکای لطیف آن,نهان کرده است

و بیدار شدنم پر آرامش و بی رنج خواهد بود. 

                             

                                                                         از دستنوشته های اشوزدنگهه

comfortably numb

in matne ye ahange kheyli ghashang az pink floyd e. vaghean bahale.

 

Hello?
Is there anybody in there?
Just nod if you can hear me
Is there anyone at home?

Come on, now
I hear you're feeling down
Well I can ease your pain
Get you on your feet again

Relax
I'll need some information first
Just the basic facts
Can you show me where it hurts?

There is no pain you are receding
A distant ship's smoke on the horizon
You are the only coming through in waves
Your lips move but I can't hear what you're saying

When I was a child I had a fever
My hands felt just like two balloons
Now I've got that feeling once again
I can't explain you would not understand
This is not how I am

I have become comfortably numb

I have become comfortably numb

Okay
Just a little pinprick
There'll be no more
But you may feel a little sick

Can you stand up?
I do believe it's working good
That'll keep you going through the show
Come on it's time to go

There is no pain you are receding
A distant ship's smoke on the horizon
You are the only coming through in waves
Your lips move but I can't hear what you're saying

When I was a child I caught a fleeting glimpse
Out of the corner of my eye
I turned to look but it was gone
I cannot put my finger on it now
The child is grown the dream is gone

I have become comfortably numb

 

 

az link zir mitoonid ahangesho dl konid.

save target az...

http://www.darkstarz.com/sounds/MP3/ComfortablyNumb.mp3

نامه شهریار به اینشتین

انشتن یک سلام ناشناس البته می بخشی ،
دوان در سایه روشن های یک مهتاب خلیایی
نسیم شرق می آید، شکنج طرّه ها افشان
فشرده زیر بازو شاخه های نرگش و مریم
از آن هایی که در سعیدیه شیراز می رویند
زچین و موج دریاها و پیچ و تاب جنگل ها
دوان می آید و صبح سحر خواهد به سر کوبید
در خلوت سرای قصر سلطان ریاضی را.
درون کاخ استغنا، فراز تخت اندیشه
سر از زانوی استغراق خود بردار
به این مهمان که بی هنگام و ناخوانده است، دربگشا
اجازت ده که با دست لطیف خویش بنوازد،
به نرمی چین پیشانی افکار بلندت را
به آن ابریشم اندیشه هایت شانه خواهد زد.
نبوغ شعر مشرق نیز با آیین درویشی
به کف جام شرابی از سبوی حافظ و خیام
به دنبال نسیم از در رسیده می زند زانو
که بوسد دست پیر حکمت دانای مغرب را
انشتن آفرین بر تو ،
خلاء با سرعت نوری که داری ، در نوردیدی
زمان در جاودان پی شد، مکان در لامکان طی شد
حیات جاودان کز درک بیرون بود پیدا شد
بهشت روح علوی هم که دین می کفت،جز این نیست
تو با هم آشتی دادی جهان دین و دانش را
انشتن ناز شست تو!
نشان دادی که جرم و جسم چیزی جز انرژی نیست
اتم تا می شکافد جزو جمع عالم بالاست
به چشم موشکاف اها عرفان و تصوّف نیز
جهان ما حباب روی چین آب را ماند
من ناخوانده دفتر هم که طفل مکتب عشقم،
جهان جسم ، موجی از جهان روح می دانم
اصالت نیست در مادّه.
انشتن صد هزار احسن و لیکن صد هزار افسوس
حریف از کشف و الهام تو دارد بمب میسازد
انشتن اژدهای جنگ ....!
جهنم کام وحشتناک خود را باز خواهد کرد
دگر پیمانه عمر جهان لبریز خواهد شد
دگر عشق و محبت از طبیعت قهر خواهد کرد
چه می گویم؟
مگر مهرو وفا محکوم اضمحلال خواهد بود؟
مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد؟
مگر یک مادر از دل «وای فرزندم» نخواهد گفت؟
انشتن بغض دارم در گلو دستم به دامانت
نبوغ خود به کام التیام زخم انسان کن
سر این ناجوانمردان سنگین دل به راه آور
نژاد و کیش و ملّیت یکی کن ای بزرگ استاد
زمین، یک پایتخت امپراطوریّ وجدان کن
تفوق در جهان قائل مشو جز علم و تقوا را
انشتن نامی از ایران ویران هم شنیدستی؟
حکیما، محترم می دار مهد ابن سینا را
به این وحشی تمدّن گوشزد کن حرمت ما را.
انشتن پا فراتر نه جهان عقل هم طی کن
کنار هم ببین موسی و عیسی و محمّد را
کلید عشق را بردار و حلّ این معمّا کن
و گر شد از زبان علم این قفل کهن واکن.
انشتن بازهم بالا
خدا را نیز پیداکن.  

 

نظر یادتون نره!!!!

۱ دقیقه سکوت

یک دقیقه سکوت به خاطر کودکی که سالهاست زنده است اما زندگی نمی کند. یک دقیقه سکوت به خاطر به دنیا آمدن کسانی که رفتن را به ماندن ترجیح می دهند.

به خاطر تمام آرزوهایی که در حد یک فکر کودکانه و ابلهانه باقی ماند.

به خاطر امیدهایی که به نا امیدی مبدل شد.

به خاطر ستاره ی کوچکی که همیشه در آسمان پر ستاره و بی انتها تنها ماند.

به خاطر همه ی سال هایی که دروغ شنیدم.

به خاطر روزها و لحظه هایی که ادامه دادن ناممکن می نمود اما عبور ناگریز بود.

به خاطر همه ی کسانی که به جرم دیگری محاکمه شدند.

یک دقیقه سکوت به خاطر پرنده ی کوچک خوشبختی که هر گاه بر بامی نشست با سنگ از او پذیرایی کردند.

به خاطر شب هایی که با اندوه سپری شدند.

به خاطر قلبی که زیر پای کسانی که دوستشان داشت له شد.

به خاطر چشمانی که همیشه بارانی ماندند.

یک دقیقه سکوت به خاطر سال ها آرامش از دست رفته.

به خاطر خاطر اطرافیانی که بود و نبودشان مطلقاً فرقی نمی کند.

به خاطر همه ی کسانی که فکر می کردند دنیا روزی بهتر خواهد شد.

به خاطر کسانی که معتقدند یک روز همه چیز تغییر خواهد کرد.

به احترام کسانی که زندگیشان را وقف کمک کردن به انسان های دردمند می کنند در حالی که خود دردمندترین اند.

به احترام کسانی که شادی خود را به بهای ناراحت کردن یکدیگر به دست می آورند.

به احترام دوستانی که که هر گاه به آن ها احتیاج داشتم بهترینشان تنهایی بود.

یک دقیقه سکوت به احترام دفتری که فقط برای نوشتن دردها گشوده می شود.

یک دقیقه سکوت به احترام کسانی که گمان می کنند زنده بودن زندگانی را کافیست.

یک دقیقه سکوت برای رویاهای شیرین کودکی، که هرگز باز نخواهند گشت.

یک دقیقه سکوت برای صداقت که این روز ها وجودی فراموش شده است.

یک دقیقه سکوت برای محبت که بیشتر از همه مورد خیانت واقع می گردد.

یک دقیقه سکوت برای پروانه ی کوچکی که با بال شکسته اش تمام عمر در تلاش بیهوده برای پرواز بود.

یک دقیقه سکوت به احترام انسانیت.یک دقیقه سکوت به خاطر انسان بودن.یک دقیقه سکوت به خاطر حرف های نگفته.

یک دقیقه سکوت به خاطر همه ی کسانی که مجبورند یکدیگر را تحمل کنند.

یک دقیقه سکوت برای زندگی.

یک دقیقه سکوت به احترام کلمه ی "دوست" که هیچ کس معنی آن را درست نفهمید.

یک دقیقه سکوت برای ظلمت و تاریکی شب، که با دستان سخاوتمند سیاهش همه ی تفاوت ها را می پوشاند.

یک دقیقه سکوت برای بالشی که تنها همدم غصه ها بود.

یک دقیقه سکوت برای همه ی کسانی که هرگز نفهمیدند کسی آنان را دوست دارد.

یک دقیقه سکوت به احترام کسانی که سعی کردند صلح را برقرار سازند.

یک دقیقه سکوت برای دل گرفته ام.

یک دقیقه سکوت برای سینه های تنگی که از غربت در حال ویرانی اند.

به خاطر کودکی که از پشت پنجره ی غبار گرفته باران را نظاره می کند.

برای تمام لحظه های از دست رفته ی عمر.

یک دقیقه سکوت برای سال ها زندگی پوچ و بی حاصل.

یک دقیقه سکوت برای رویاهای باطل. برای زیبایی گل هایی که همیشه با خار همراه بود.

برای کسانی که از فرط مشکلات به جنون می رسند.

یک دقیقه سکوت برای ورق هایی که با نوشته هایی این چنین سیاه می شوند.

برای گوشی که همیشه شنوا بود ولی هرگز شنیده نشد.

یک دقیقه سکوت برای اشک هایی که همگان سعی در پنهان کردن لطافتشان دارند.

برای احساساتی که همواره نادیده گرفته می شوند.یک دقیقه سکوت به خاطر کسانی که هرگز نیاموختند لبخند بزنند.

یک دقیقه سکوت به خاطر کسانی که هرگز نیاموختند گریه کنند.

یک دقیقه سکوت به خاطر کسانی که از ناراحتی دیگران اندوهگینند در حالی دیگران هرگز آنان را باور نخواهند کرد.

برای کسانی که تنها برای آسیب رساندن ملاقات می شوند.

به احترام کودکانی که امروز متولد شدند.

یک دقیقه سکوت به احترام تمام کسانی که امروز زندگانی را وداع گفتند.

یک دقیقه سکوت به احترام قلب هایی که از سنگ اند.یک دقیقه سکوت به احترام کسانی که هرگز درک نشدند.

یک دقیقه سکوت به احترام احساس هایی که هرگز بیان نشدند.

یک دقیقه سکوت به احترام تمام کسانی که سکوت کردند.

یک دقیقه سکوت ...

و یک دقیقه سکوت به احترام تمام سکوت هایم.

خدایا!

آیا زندگی ام آنقدر بلند خواهد بود که اندک زمانی برای بیان آن بیابم که :

" آی آدما چه می کنید ؟ "

نظر یادتون نره!!!

بی نام

به نام خدا  

سلام به همه خوبین؟؟؟

هر کسی می خواد نویسنده بشه تونظرات ادرس ایمیل بده دعوتش میکنم. 

به همه ی بچه ها هم خبر بدین بیان!!! 

آدم خوشحال باشید!!!!