اندر احوالات شیخ پوریا

شرحی بر اوقات و افعال شیخ پوریا سامورایی!

اندر احوالات شیخ پوریا

شرحی بر اوقات و افعال شیخ پوریا سامورایی!

صدف

شنیده ای صد بار،

صدای دریا را .

***

سپرده ای بسیار،

به سبزه زارش، پروانه تماشا را .

نخوانده ای - شاید -

درین کتاب پریشان، حکایت ما را :

همیشه، در آغاز،

چو موج تازه نفس، پر خروش، در پرواز،

سرود شوق به لب، گرم مستی و آواز ...

***

سحر به بوسه خورشید شعله ور گشتن !

شب، از جدائی مهر

به سوی ماه دویدن، فریب خوردن، باز،

دوباره برگشتن !

فرو نشستن ، برخاستن، در افتادن

دوباره جوشیدن

دوباره کوشیدن

تن از کشاکش گرداب ها به در بردن ،

هزار مرتبه با سر به سنگ غلتیدن،

همه تلاش برای رسیدن، آسودن،

رسیدنی که دهد دست،

بعد فرسودن !

همیشه در پایان،

به خود فرو رفتن. در عمق خویش. پاک شدن !

در آن صدف، که تو « جان » خواندی اش ، گهر گشتن !

***

نه گوهری، که شود زیوری زلیخا را !

دلی به گونه خورشید، گرم، روشن، پاک

که جاودانه کند غرق نور دنیا را ...

***

اگر هنوز به این بیکران نپیوستی

ز دست وامگذاری امید فردا را!

***** 

فریدون مشیری