-
صدف
شنبه 4 تیرماه سال 1390 22:47
شنیده ای صد بار، صدای دریا را . *** سپرده ای بسیار، به سبزه زارش، پروانه تماشا را . نخوانده ای - شاید - درین کتاب پریشان، حکایت ما را : همیشه، در آغاز، چو موج تازه نفس، پر خروش، در پرواز، سرود شوق به لب، گرم مستی و آواز ... *** سحر به بوسه خورشید شعله ور گشتن ! شب، از جدائی مهر به سوی ماه دویدن، فریب خوردن، باز،...
-
بی تو مهتاب شبی ........
جمعه 9 اردیبهشتماه سال 1390 15:41
بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم ! در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو...
-
چشم به راه
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1390 23:41
آرزویی است مرا در دل که روان سوزد و جان کاهد هر دم آن مرد هوسران را با غم و اشک و فغان خواهد به خدا در دل و جانم نیست هیچ جز حسرت دیدارش سوختم از غم و کی باشد غم من مایه ی آزارش شب در اعماق سیاهی ها مه چو در هاله ی راز آید نگران دیده به ره دارم شاید آن گمشده باز آید سایه ای تا که به در افتد من هراسان بدوم بر در چون...
-
فراموشی
شنبه 27 فروردینماه سال 1390 00:55
چون سنگها صدای مرا گوش می کنی سنگی و ناشنیده فراموش می کنی رگبار نوبهاری و خواب دریچه را از ضربههای وسوسه مغشوش می کنی دست مرا که ساقه ی سبز نوازش است با برگهای مُرده همآغوش می کنی گمراهتر ز روحِ شرابی و دیده را در شعله مینشانی و مدهوش می کنی ای ماهیِ طلایی مردابِ خون من خوش باد مستی ات که مرا نوش می کنی تو دره...
-
شیخ نامه
شنبه 13 فروردینماه سال 1390 02:21
جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد: اول: مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد. او گفت ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود. دوم: مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی . گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟ سوم: کودکی دیدم که چراغی در دست داشت...
-
اشکی در گذر گاه تاریخ
جمعه 12 فروردینماه سال 1390 02:00
اشکی در گذر گاه تاریخ از همان روزی که دست حضرت قابیل گشت آلوده به خون حضرت هابیل از همان روزی که فرزندان آدم صدر پیغام آوران حضرت باری تعالی زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید آدمیت مرد ، گرچه آدم زنده بود ! از همان روزی که یوسف را برادر ها به چاه انداختند . از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند . آدمیت مرده...
-
گمشده
پنجشنبه 11 فروردینماه سال 1390 00:19
بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ باورم ناید که عاقل گشته ام گوئیا " او " مرده در من که این چنین خسته وخاموش و باطل گشته ام هر دم از آئینه می پرسم ملول چیستم دیگر ، به چشمت چیستم ؟ لیک در آئینه می بینم که ، وای سایه ای هم زآنچه بودم نیستم همچو آن رقاصه ی هندو به ناز پای می کوبم ولی بر گور خویش وه که باصد حسرت این...
-
شعله ی رمیده
چهارشنبه 10 فروردینماه سال 1390 02:30
شعله ی رمیده می بندم این دو چشم پر آتش را تا ننگرد درون دو چشمانش تا داغ و پر تپش نشود قلبم از شعله ی نگاه پریشانش می بندم این دو چشم پر آتش را تا بگذرم ز وادی رسوایی تا قلب خامشم نکشد فریاد رو می کنم به خلوت و تنهایی ای رهروان خسته چه می جویید در این غروب سرد ز احوالش او شعله ی رمیده ی خورشید است بیهوده می دوید به...
-
من,تو,او!!
دوشنبه 8 فروردینماه سال 1390 03:14
من به مدرسه میرفتم تا درس بخوانم تو به مدرسه میرفتی به تو گفته بودند باید دکتر شوی او هم به مدرسه میرفت اما نمی دانست چرا من پول تو جیبی ام را هفتگی از پدرم میگرفتم تو پول تو جیبی نمی گرفتی همیشه پول در خانه ی شما دم دست بود او هر روز بعد از مدزسه کنار خیابان آدامس میفروخت معلم گفته بود انشا بنویسید موضوع این بود علم...
-
وقتی کسی را دوست دارید ........
پنجشنبه 4 فروردینماه سال 1390 23:56
وقتی کسی را دوست دارید ، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می شود . وقتی کسی را دوست دارید ، در کنار او که هستید ، احساس امنیت می کنید . وقتی کسی را دوست دارید ، حتی با شنیدن صدایش ، ضربان قلب خود را در سینه حس می کنید . وقتی کسی را دوست دارید ، زمانی که در کنارش راه می روید احساس غرور می کنید . وقتی کسی را دوست...
-
ای عاشقان
سهشنبه 2 فروردینماه سال 1390 18:25
ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را گم کرده ام زان می که در پیمانه ها اندرنگنجد خورده ام مستم ز خمر من لدن رو محتسب را غمز کن مر محتسب را و تو را هم چاشنی آورده ام ای پادشاه صادقان چون من منافق دیده ای با زندگانت زنده ام با مردگانت مرده ام با دلبران و گلرخان چون گلبنان بشکفته ام با منکران دی صفت همچون خزان افسرده ام ای نان...
-
مست
شنبه 28 اسفندماه سال 1389 00:38
من مست و تو دیوانه مارا که برد خانه؟ صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه در شهر یکی کس را هشیار نمی بینم هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه هر گوشه یکی مستی دستی زده بر دستی وان ساقی سرمستی با ساغر شاهانه ای لولی بربط زن تو مست تری یا من ای پیش تو چو مستی افسون من افسانه از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد در هر نظرش...
-
اندوه
شنبه 21 اسفندماه سال 1389 18:36
نه چراغ چشم گرگی پیر نه نفسهای غریب کاروانی خسته و گمراه مانده دشت بیکران خلوت و خاموش زیر بارانی که ساعتهاست می بارد در شب دیوانه ی غمگین که چو دشت او هم دل افسرده ای دارد در شب دیوانه ی غمگین مانده دشت بیکران در زیر باران ، آهن ، ساعتهاست همچنان می بارد این ابر سیاه ساکت دلگیر نه صدای پای اسب رهزنی تنها نه صفیر باد...
-
لحظه دیدار........
پنجشنبه 19 اسفندماه سال 1389 00:29
لحظه دیدار نزدیک است... باز من دیوانه ام،مستم... باز میلرزد دلم دستم... باز گویی در جهان دیگری هستم. های نخراشی به غفلت گونه ام را تیغ های نپریشی صفای زلفکم را دست و آبرویم را نریزی دل ای نخورده مست... لحظه دیدار نزدیک است...
-
یادداشتی از نلسون ماندلا
شنبه 14 اسفندماه سال 1389 00:00
یادداشتی از نلسون ماندلا : من باور دارم ... که دعوا و جرّ و بحث دو نفر با هم به معنى این که آنها همدیگر را دوست ندارند نیست. و دعوا نکردن دو نفر با هم نیز به معنى این که آنها همدیگر را دوست دارند نمىباشد. من باور دارم ... که هر چقدر دوستمان خوب و صمیمى باشد هر از گاهى باعث ناراحتى ما خواهد شد و ما باید بدین خاطر او...
-
بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین
پنجشنبه 12 اسفندماه سال 1389 23:39
گل عذاری ز گلستان جهان ما را بس زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس من و همصحبتی اهل ریا دورم باد از گرانان جهان رطل گران ما را بس قصر فردوس به پاداش عمل میبخشند ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان گر شما را نه بس این سود و...
-
چاووشی
پنجشنبه 12 اسفندماه سال 1389 22:58
سلام این شعر از مهدی اخوان ثالث که تو پست های قبلی هست رو کامل می زارم. من خیلی خوشم اومد شاید شماهم خوشتون بیاد. بهسان رهنوردانی که در افسانهها گویند، گرفته کولبار زاد ره بر دوش، فشرده چوبدست خیزران در مشت، گهی پر گوی و گه خاموش، در آن مهگون فضای خلوت افسانگیشان راه میپویند ما هم راه خود را میکنیم آغاز. . . . ***...
-
شرف
چهارشنبه 11 اسفندماه سال 1389 23:37
آن که در خونش طلا بود و شرف شانه ای بالا تکاند و جام زد چتر پولادین ناپیدا به دست رو به ساحل های دیگر گام زد. در شگفت از این غبار بی سوار خشمگین، ما ناشریفان مانده ایم. آب ها از آسیا افتاد؛ لیک باز ما با موج و توفان مانده ایم
-
یادمان باشد..........
سهشنبه 10 اسفندماه سال 1389 00:07
یادمان باشد که : او که زیر سایه ی دیگری راه می رود ، خودش سایه ای ندارد . یادمان باشد که : هرروز باید تمرین کرد دل کندن از زندگی را . یادمان باشد که : زخم نیست آنچه درد می آورد ، عفونت است . یادمان باشد که :در حرکت همیشه افق های تازه هست . یادمان باشد که : دست به کاری نزنم که نتوانم آنرا برای دیگران ! تعریف کنم ....
-
دلم تنگ است!!!!
یکشنبه 8 اسفندماه سال 1389 00:59
سه ره پیداست. نوشته بر سر هر یک به سنگ اندر، حدیثی کهش نمیخوانی بر آندیگر. نخستین: راه نوش و راحت و شادی . به ننگ آغشته، اما رو به شهر و باغ و آبادی. دو دیگر: راه نیمش ننگ، نیمش نام، اگر سر برکنی غوغا، وگر دم درکشی، آرام. سه دیگر: راه بیبرگشت، بیفرجام *** من اینجا بس دلم تنگ است. و هر سازی که میبینم بدآهنگ است....
-
مست و محتسب
شنبه 7 اسفندماه سال 1389 01:08
صحبت به هم رسیدن محتسب و مست است.و چه زیبا به تصویر کشیده می شود وقتی این دو در حضور شاعرانی توانا به هم می رسند با هم می خوانیم محتسب و مست پروین اعتصامی و مولانا را : پروین اعتصامی : محتسب مستــی بـــه ره دیــــد و گـریبـــــانش گــــرفت مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست گفت مستــی زان سبب افتـــــان و...
-
تو
جمعه 6 اسفندماه سال 1389 00:10
هرکه گدای در مشکوی توست پادشاست شه که به همسایگی کوی توست چون گداست باغ جهان موسم اردیبهشت یا بهشت گر نه ثناخوان گل روی توست بی صفاست نرگس گلزار جنان هر که گفت یا شنفت این که چو چشمان بی آهوی توست بی حیاست سرو شنیدم که قد آراسته خاسته مدعی قامت دلجوی توست بد اداست رحم کن ای دیده رخ زرد من درد من گرنه امیدیش به داروی...
-
باران۲
شنبه 20 آذرماه سال 1389 00:28
بیا باران زمین جای قشنگی نیست من از جنس زمینم خوب میدانم سیاهی ها همه پوشیده این جا را دورویی جای یکرنگی ، وفا ، مهربانی ها، صداقت گرچه اندک اما سیاهی ها سیاهی ها.... بیداد میکند اینجا از ازل این گونه بودست، خوب میدانم ... بیا بشور این سیاهی را نفس تنگ است بیاور نور را با خود..... بیا باران
-
باران
دوشنبه 8 آذرماه سال 1389 10:38
نیا باران زمین جای قشنگی نیست من از جنش زمینم خوب میدانم که گل در عقد زنبور است و اما یک طرف سودای بلبل یک طرف خال لب پروانه را هم دوست می دارد من از جنس زمینم خوب می دانم اینجا جمعه بازار است و دیدم عشق را در بسته های زرد و کوچک هدیه می دادند در اینجا قدر نشناسند مردم....... نیا باران.
-
زندگی
دوشنبه 10 آبانماه سال 1389 21:55
زندگی یک بازی درد آور است زندگی یک اول بی اخر است زندگی کردیم و اما باختیم کاخ خود را روی دریا ساختیم لمس باید کرد این اندوه را با کمر باید کشید این کوه را زندگی را با همین غمها خوشست با همین بیش و همین کم ها خوش است باختیم و هیچ شاکی نیستیم بر زمین خوردیم و خاکی نیستیم!!
-
چشم هایت
جمعه 7 آبانماه سال 1389 23:23
چشمهایت به من آموخت قسم خوردن را بعد عاشق شدن و پای قسم مردن را چشمهایت به من آموخت دوتا مایه ناز دلبری کردن و دل دادن و دل بردن را به من آموخت نگاهت پریشانی را به تو دادن و دل دادن و ... نشمردن را در تو پیدا کردم فلسفه هستی را درک کردم با تو شادی و غم خوردن را چشم هایت دو ستم پیشه به من فرمودند غیر تو از همه دل بردن...
-
عجیبه؟؟؟!!!۲
پنجشنبه 29 مهرماه سال 1389 01:00
پست قبلی رو می خواستم درد دل کنم اما دیدم فایده نداره!! این بود که خالی گذاشتمش!!! بعضی وقتا سکوت بهتر از هر جمله و کلمه ای حال ادمو بیان می کنه!!!!!
-
عجیبه؟؟!!
شنبه 17 مهرماه سال 1389 02:27
-
داستان ولنتاین
پنجشنبه 1 مهرماه سال 1389 00:46
پسر : ضعیفه! دلمون برات تنگ شده بود... اومدیم زیارتت کنیم! دختر : تو باز دوباره گفتی ضعیفه ؟؟؟ پسر : خوب... « منزل » بگم چطوره !؟ دختر : واااای ... از دست تو !!! پ: باشه... باشه... ببخشید « ویکتوریا » خوبه ؟ د: اه... اصلا باهات قهرم . پ: باشه بابا... تو « عزیز منی »، خوب شد؟... آَشتی ؟ د: آشتی ، راستی... گفتی دلت چی...
-
50 عادت انسان های موفق
سهشنبه 30 شهریورماه سال 1389 23:35
50 عادت انسان های موفق! تمرین کنید تا موفق شید! 1. آنها فرصت هایی را می بینند که یگران نمی بینند. 2. در حالی که آنها ار یک مشکل دری می گیرند , دیگران آن را فقط یک مشکل می بینند. 3. آنها راه حل های متمرکز دارند. 4. آنه با هوشیاری و هدفمند به موفقیت می رسند.درحالی که دیگران آرزو می کنند موفقیت آنها را پیدا کند. 5. آنها...